بدان که وجد ووجود مصدراند: یکی به معنی اندوه، و دیگری به معنی یافتن و فاعل هر دو چون یکی باشد و جز به مصدر فرق نتوان کرد میان آن؛ چنان که گویند: «وجد یجد وجودا ووجْدانا» چون بیافت، «وجد یجد وجْدا» چون اندوهگین شد و نیز «وجد یجد جدة» چون توانگر شد و «وجد یجد موجدة» چون در خشم شد و فرق این جمله به مصادر بود نه افعال.
و مراد این طایفه از وجد و وجود،اثبات دو حال باشد که مر ایشان را پدیدار آید اندر سماع: یکی مقرون اندوه باشد، و دیگر موصول یافت مراد و حقیقت اندوه فقد محبوب و منع مراد باشد و حقیقت یافت حصول مراد و فرق میان حزن و وجد آن بود که حزن نام اندوهی بود که اندر نصیب خود باشد و وجد نام اندوهی باشد که اندر نصیب غیر بود بر وجه محبت و این تغیر جمله صفت طالب است و إلا «الحق لایتغیر.»
و کیفیت وجد اندر تحت عبارت نیاید،از آن چه آن الم است اندر مغایبه و الم را به قلم بیان نتوان کرد. پس وجد سری باشد میان طالب و مطلوب که بیان آن اندر کشف آن غیبت بود و به کیفیت وجود بیان اشارت درست نیاید؛ از آن چه آن طرب است اندر مشاهدت، و طرب را به طلب اندر نتوان یافت. پس وجود فضلی باشد از محبوب به محب، اشارت از حقیقت آن معزول بود.
و به نزدیک من وجد اصابت المی باشد مر دل را یا از فرح یا از ترح، یا از طرب یا از تعب. و وجود ازالت غمی از دل و مصادفت مراد آن و صفت واجد اما حرکت بود اندر غلیان شوق اندر حال حجاب، و اما سکون اندر حال مشاهدت اندر حال کشف، اما زفیر و اما نفیر اما انین و اما حنین، اما عیش و اما طیش اما کرب و اما طرب.
و مختلف اند مشایخ تا وجد تمام تر یا وجود.
گروهی گفتند که: وجود صفت مریدان است و وجد نعت عارفان چون درجت عارف از مرید بلندتر بود باید که صفت این از آن کامل تر بود؛ از آن چه هر چیزی که اندر تحت یافت درآمد مدرک شد و آن صفت جنس است؛ از آن چه ادراک، حد اقتضا کند و خداوند تعالی بی حد است. پس آن چه یافت بنده شود به جز مشربی نبود و آن چه نیافت طالب و اندر آن منقطع شد واز طلب آن عاجز گشت واجد آن حقیقت حق باشد.
و گروهی گویند: وجد حرقت مریدان باشد ووجود تحفۀ محبان. درجت محبان بلندتر از مریدان باشد باید تا آرام با تحفه تمام تر باشد از حرقت اندر طلب و این معنی کشف نگردد جز اندر حکایتی و آن آن است که روزی شیخ ابابکر شبلی رحمة الله علیه اندر غلیان حال خود به نزدیک جنید رضی الله عنه آمد وی را یافت اندوهگین. گفت: «ایها الشیخ، چه بوده است؟» جنید گفت، رضی الله عنه: «من طلب وجد.» وی گفت: «لا، بلْ منْ وجد طلب.»
آنگاه مشایخ اندر این سخن گفتند: از آن که یکی نشان از وجد داد وآن دیگر اشارت به وجود کرد و به نزدیک من معتبر قول جنید است رضی الله عنه از آن چه چون بنده بشناخت که معبود او از جنس او نیست اندوه وی دراز گردد و اندر این سخن رفته است در این کتاب.
و متفق اند مشایخ رضی الله عنهم که: سلطان علم قوی تر باید از سلطان وجد و از آن چه چون قوت مر سلطان وجد را باشد واجد بر محل خطر باشد و چون سلطان علم را بود در محل امن باشد و مراد از این جمله آن است که اندر همه احوال باید که طالب متابع علم و شرع باشد چون به وجد مغلوب باشد خطاب از وی برخیزد و چون خطاب برخاست ثواب وعقاب برخیزد و چون ثواب و عقاب برخاست کرامت و اهانت برخیزد. آنگاه حکم وی حکم مجانین بود نه از آن اولیا و مقربان و چون سلطان علم غالب باشد بر سلطان حال، بنده اندر کنف اوامر و نواهی بود و اندر سراپردۀ خود همیشه مشکور؛ و باز چون سلطان حال غالب بود بر سلطان علم، بنده از حدود خارج بود و از خطاب محروم اندر محل نقص خود، إما معذور و إما مغرور.
و بعین این معنی قول جنید است رضی الله عنه که گفت: «راه دو است: یا به علم یا به روش. روش که بی علم بود اگرچه نیکو بود جهل و نقص باشد، و علم اگرچه بی روش بود عز و شرف.» و از آن بود که بویزید رضی الله عنه گفت: «کفر أهْل الهمة أشْرف منْ إسلام أهْل المنْیة.» بر اهل همت کفران صورت نگیرد، اما اگر تقدیر کنند اهل همت با کفر کامل تر باشند از اهل منیت با ایمان.
و جنید مر شبلی را گفت، رحمة الله علیهما: «الشبلی سکران ولو أفاق منْ سکْره لجاء منْه إمام ینْتفع به.»
و اندر حکایات مشهور است که جنید و محمد بن مسروق وابوالعباس بن عطارضی الله عنهم مجتمع بودند قوال بیتی برخواند، ایشان تواجد می کردند وی ساکن می بود. گفتند: «ایها الشیخ، تو را از این سماع هیچ نصیب نمی باشد؟» وی برخواند قوله، تعالی: «تحْسبها جامدة و هی تمر مر السحاب (۸۸/النمل).»
اما تواجد تکلف بود اندر اتیان وجد و آن عرضه کردن انعام و شواهد حق بود بر دل و اندیشۀ اتصال و تمنای روش مردان و گروهی اندر آن مترسم اند که تقلید کرده اند به حرکات ظاهر و ترتیب رقص و تزیین اشارات ایشان و این حرام محض باشد و گروهی محقق اند که مرادشان اندر آن، طلب احوال و درجت بزرگان متصوفه است نه حرکات و رسوم؛ لقوله، علیه السلام: «من تشبه بقوم فهو منهم.» و این خبر ناطق است بر اباحت تواجد و از آن بود که آن پیر گفت، رضی الله عنه: «هزار فرسنگ به دروغ بروم تا یک قدم از آن صدق باشد.»
و سخن اندر این باب بیش از این اید اما من بر این اختصار کردم و السلام.